عبدالمجید معادیخواه (۱۳۲۶ قم) روحانی شیعه و سیاست‌مدار ایرانی است. وی پس از انقلاب ۱۳۵۷، به عنوان قاضی شرع دادگاه انقلاب فعالیت کرده‌است. او در گفتگو با روزنامه شرق، خاطرات خود از دادگاه تقی شهرام را بازگو کرده است.

در آغاز پیروزی انقلاب شما به‌عنوان قاضی پرونده‌های مهمی مطرح بودید؛ مهم‌ترین پرونده‌هایی که تاکنون قضاوت آنها را برعهده داشته‌اید، چه پرونده‌هایی بوده است؟ و توسط چه کسی منصوب شدید؟

آنچه در واقع بود، به این‌صورت نبود، من تصادفی و به شکل داوطلب درگیر داستان گروه فرقان شدم و شرح آن را به‌صورت مفصل قبلاً در نشریات گفته‌ام. من با یک کنجکاوی عاطفی رفتم تا قاتل آقای مطهری را ببینم و با این حرف مواجه شدم که همه را به‌زودی می‌کشیم و از این حرف‌ها و من احساس کردم این پرونده خیلی خطرناک است و خودم در آنجا گفتم که می‌خواهم به این پرونده رسیدگی کنم و در زندان هم می‌گفتند کسی نیست که با این افراد صحبت کند و آنها نیز صحبت نمی‌کنند و در آن شرایط هم وضع جوری نبود که بوروکراسی خاصی وجود داشته باشد و کسی جلوی من را نمی‌گرفت. بالاخره مجموعه کسانی که نقش مدیریت انقلاب را داشتند، با من آشنا بودند و با این توضیح خودم داوطلب مشارکت شدم؛ البته بعدها مرحوم آیت‌الله منتظری حکمی فرستادند که قضاوت مشروع باشد، هرچند به قضاوت علاقه‌ای نداشتم و دو مورد بیشتر قضاوت را عهده‌دار نشدم و بیشتر با افراد گفتگو می‌کردم که گفتگوهای خوبی بود و خاطره‌های جالبی از آن بحث‌ها دارم و بعضاً میان آنها نیز افراد صادقی پیدا می‌شد که فریب‌خورده بودند، مخصوصاً عباس عسکری و رفیقش به نام کمال یاسینی که اینها در بچه‌های فرقان خیلی اثرگذار بودند و نگاه کاریزماتیکی میان نیروهای فرقان و بدنه این گروه داشتند و با گودرزی هم درگیر شدند. ای کاش آن جلسات ضبط شده بود، البته به گمانم ضبط هم می‌شد و اگر حفظ شده باشد، سرمایه‌ای است.

این گفتگوها در شب‌های زمستان و شب‌های بلندی بود. من نماز مغرب را که می‌خواندم وارد بحث می‌شدم. وقتی بحث تمام می‌شد، وقت نماز صبح بود. آن گفتگوها واقعاً مفید بود و اینها از صمیم قلب و دل معترف به این شدند که اشتباه کرده‌اند. من در آن گفتگو هم گفتم شماها نمی‌توانید درباره جمهوری اسلامی داوری کنید. شما می‌توانید درباره کاری که کرده‌اید، داوری کنید که آیا این ترورها درست بوده است یا خیر که به نتیجه هم رسیدند کارشان غلط بوده است و خیلی دلم می‌خواست عباس عسکری اعدام نشود. در محاکمه‌اش نیز شرکت نکردم و کاری هم برایش نتوانستم انجام دهم. البته خودش هم از اعدام نشدن می‌ترسید و می‌گفت من آدم‌های زیادی را به گروه آورده‌ام که قتل‌هایی را مرتکب شده‌اند و امیدی به نجاتشان نیست و بعد از اینها زندگی برای من خیلی مشکل است و با اطمینان می‌توانم بگویم که او به‌شدت دلش می‌خواست زندگی بعد از این پرونده نداشته باشد. وقتی عسکری را برای اعدام می‌بردند، وصیتی به جوانان کرده است که خیلی جالب است و بر این تأکید دارد که عملکردهای انقلابی را با احساسات نمی‌توان انجام داد و نیاز به شرایطی دارد که همه چیز برای انسان روشن باشد. درهرحال من بر اثر یک تصادف وارد عرصه قضاوت شدم و بعد از پایان پرونده فرقان نیز از قضاوت بیرون آمدم؛ اما به یک دادگاه دیگر دعوت شدم که دادگاه تقی شهرام بود و دو جلسه شرکت کردم و گفتم برای ادامه دادن این دادگاه شبهه دارم. گرداننده‌های اوین از من دعوت کردند؛ اما الان خاطرم نیست کدام یک از آنها من را دعوت کردند که البته بیشتر هم به جنبه سیاسی دادگاه‌ها توجه داشتند و گفتگوهایی که با شهرام پیش می‌آمد، برایشان مهم بود. در واقع در شرایط آن روز موقعیت ما این‌طور نبود که فرد خاصی دعوت کند و خودمان جزء گرداننده‌ها حساب می‌شدیم.

 

برای شرکت در جلسات دیگر دادگاه چه شبهه‌ای داشتید؟

دخالت قوا در کار یکدیگر را درست نمی‌دانم. در قانون اساسی بحث تفکیک قوا وجود دارد. من آن زمان عضو مجلس اول بودم؛ اما تا جلسه دوم هنوز فرایند شکل‌گیری‌اش کامل نشده بود؛ یعنی شورای نگهبان هنوز مراحل تعیین حقوقدان‌هایش طی نشده بود؛ بنابراین تا آن موقع من می‌گفتم قوه مقننه هنوز شکل نگرفته است؛ اما آن روزی که حقوقدان‌ها معرفی شدند و مجلس رسمی شد، حضورم در دادگاه با شائبه دخالت قوا در کار یکدیگر مشروعیت ندارد. البته افرادی این بحث را قبول ندارند؛ اما من معتقدم در کار قضاوت مخصوصاً این قضاوت‌ها در شائبه‌ای مضر است.

 

پرونده تقی شهرام فصل مهمی از سابقه قضائی شماست. آیا در جریان روند دستگیری و بازجویی از او بودید؟

خیر، من در جریان دستگیری و بازجویی‌ها نبودم.

 

در روند دو جلسه دادگاه او چه گذشت؟

او از پاسخ به پرسش‌ها طفره می‌رفت و اصرار داشت که دادگاه را مدیریت کند. من می‌گفتم این نمی‌شود که شما در جایگاه متهم بخواهید دادگاه را مدیریت کنید. شما متهم هستید. او می‎‌گفت خیر اینطور که من می‌گویم، دادگاه باید برگزار شود. من می‌گفتم شما به این سؤال جواب بده، بعد هرچه می‌خواهی بکن و سؤال این بود که شما بالاخره این دادگاه را قانونی و صالح برای رسیدگی به جرمت می‌دانی یا نمی‌دانی؛ اما یک آره یا نه حاضر نبود بگوید و اول می‌خواست سخنرانی کند. از نگاه ما هم اینکه او چنین تاخت‌وتازی داشته باشد، به نظرمان زورگویی بود. او بیرون زندان به اندازه کافی زورگویی کرده بود در نتیجه او قهر کرد و گفت شرکت نمی‌کنم و من گفتم شرکت کردن شما حق شماست و می‌توانید از این حق ۱۵ ساعت برای دفاع استفاده کنید؛ اما مدیریت دادگاه با شما نیست و در واقع از حق خودت می‌گذری و یک جلسه به این‌صورت گذشت و در جلسه دوم دیگران شکایت‌هایشان را از تقی شهرام مطرح می‌کردند. در جلسه سوم شرکت نکردم.

 

آیا در بررسی سوابق تقی شهرام خط ارتباطی بین او و ساواک پیدا کردید؟

من در بُعد امنیتی مربوط به تقی شهرام هیچ دخالتی نکردم و آنچه بیشتر من را درگیر کرده بود، گروه فرقان بود که در آن افرادی صادق می‌دیدم و در دعوت به دادگاه تقی شهرام هم آنچه بیشتر می‌خواستند، حضور یک قاضی بود که حریف گفتگو با شهرام باشد.

 

تقی شهرام دقیقاً با چه اتهامی به اعدام محکوم شد؟

اتهام شهرام در واقع مجموعه‌ای از قتل‌های عمد بود که افراد زیادی را به دستور او کشته بودند. تقی شهرام با افسری از زندان ساری فرار کرد که به‌طور کلی آن فرار هم جای سؤال است و خیلی طبیعی به‌نظر نمی‌رسد؛ یعنی آنچه بیشتر به ذهن می‌رسید، این‌گونه بود که این یک صحنه‌سازی برای ساخت کاریزما از این افراد است تا سازمان مجاهدین را مصادره کنند؛ بنابراین تصور ما این بود که مدیریت این افراد با ساواک است. ساواک از تغییر ایدئولوژی خیلی خوشحال بود و خودش را در اوج پیروزی می‌دید؛ بنابراین بیشتر به ذهن می‌رسید که بعید بود با یک تصادف چنین دستاورد بزرگی برای رژیم پیش آمده باشد؛ اما هیچ‌وقت شرایطی پیش نیامد که ما بتوانیم تحقیق کاملی کنیم تا جواب‎های هر پرسش را پیدا کنیم و کارهای دیگر در آن زمان برایمان اولویت داشت؛ اما همچنان جای این کار خالی است و احتیاج به یک کار جامع دارد. در هر صورت اینها وقتی که آمدند، با ترفندهایی سعی کردند تجدید سازمان کنند و شورای مرکزیشان را زیر و رو کردند و افراد را یا وادار به بیعت کردند یا با حذف فیزیکی از سر راه برداشتند که در این مورد صمدیه لباف نمونه مقاومت است و ناجوانمردانه نیز او را کُشتند. جالب بود که صمدیه لباف تا آخرین لحظه حاضر نشد اسرار گروه شهرام را به ساواک بگوید اما آنها سخاوتمندانه همه چیز را در اختیار ساواک قرار دادند. گروه شهرام وقتی مرکزیت سازمان را به‌دست گرفت، عده قابل توجهی را به قتل رساند. آنها با سنگدلی مجید شریف واقفی را کُشتند. آنها سازمان را مصادره کردند و همه چیز آن را سلاخی کرده و به ساواک سپردند و هم‌رزمانشان را کُشتند؛ حرکت تقی شهرام در جمع‌بندی محاربه‌ای آشکار با اساس اسلام و انقلاب بود که جنگی را شروع کرده بودند که هر کس با آنها همدل نمی‌شد می‌کُشتند یا بدنام می‌کردند. این مسائل نیز علنی بود و نیاز به اثبات نداشت و از بدیهیات بود.

 

سعید شاهسوندی می‌گوید سازمان مجاهدین خلق خواستار شرکت در دادگاه تقی شهرام و درخواست عفو برای او بود، زیرا سازمان مجاهدین خود را مدعی و شاکی این دادگاه از شهرام می‌دید اما موسی خیابانی، سعید شاهسوندی و محمدعلی توحیدی را به دادگاه راه ندادند. علت این کار چه بود؟

من در جریان این قضیه نبودم، اما این کارهای سازمان اقدامی جز کارهای سیاسی نبود. اولاً آقای رجوی ادعایی داشت که خود را وارث به حق سازمان می‌دانست که هزار حرف در آن بود و چنین نبود که همه پذیرفته باشند و اینکه در یک رأی‌گیری دموکراتیک و شفاف رجوی را به رهبری سازمان برگزیده، ادعایی بیش نبود. کارهای او نیز از آغاز تا امروز روشن است و چنین سازمانی چه حقی دارد که بیاید ادعایی کند و در اتهام فردی که فاجعه‌ای را به بار آورده است، چه مطالباتی دارد؟ این حرف هم مثل حرف‌های همیشگی آنهاست.

 

آیا در روند دادگاه دخالت یا توصیه‌ای از بیرون دادگاه به شما می‌شد؟

خیر کسی چیزی به من نمی‌گفت. آن روزها مورد اعتماد بودیم و کسی چنین کاری نمی‌کرد.

 

عواقب اعدام شهرام را چگونه ارزیابی می کنید؟

من تا امروز فرصت نکردم که کاری جدی برای پاسخ به چنین پرسشی کنم که بتوانم با اظهارنظر ابهامی را بردارم. اما به‌طور کلی روند دادگاه‌های انقلاب قابل بحث است؛ البته در ظرفیت یک مصاحبه نمی‌گنجد. تصور من این است؛ روشی که با الگوگیری از فرقان پیش گرفته شد که در یک فضای گفتگوی سالم به بازخوانی و گفتگو و مشارکت افراد صاحب‌نظر و بدون بهره‌کشی‌های ابزاری و تبلیغاتی نیازمند است تا مرز توبه از تواب‌سازی روشن شود.

 

در پی اعدام شهرام شما از سوی سازمان پیکار تهدید به ترور شدید؟

تهدید نشدم؛ ترور اما با نقش آخرین بازمانده از فرقان انجام شد. نام او را به‌خاطر ندارم. او همان کسی بود که در مسجد ابوذر در ترور آیت‌الله خامنه‌ای نقش داشت و سه بار ترور من را اجرا کرد. آن روزها مسجد قبا نماز می‌خواندم و خانه ما هم نزدیک همان مسجد بود. از خانه که با افرادی می‌آمدم بیرون و وارد خیابان زُمرد می‌شدیم ماشین روی یک پل کوچکی باید می‌ایستاد تا به سمت راست حرکت کند. او زیر این پل دو بار بمبی گذاشته که تا کوچه بالاتر سیم‌کشی شده بود که عمل نکرد. دفعه سوم به بمب‌های الکترونیکی متوسل شده بودند که آن هم عمل نکرده بود. همزمان که نمایشگاهی را برگزار کرده بودند و من هم از تماشاچی‌ها بودم، افسری اظهار لطفی کرد و بمب را نشانم دادند.

 

مسعود رجوی را ادامه روند تقی شهرام می‌دانید یا محمد حنیف‌نژاد؟

هیچ‌کدام. رجوی یک خط سومی برای خودش است. یکبار با او در میزگردی مشارکت داشتم که آقای بنی‌صدر در دانشگاه شهید بهشتی برگزار کرد. او را دیدم و بحث داشتیم. قرار بود به‌جای من آقای موسوی اردبیلی شرکت کنند چون آقای بنی‌صدر ۱۱ جریان را دسته‌بندی کرده بود که از نگاه او نماینده جریان‌های فکری و سیاسی جامعه را نمایندگی می‌کردند که یکی از این ۱۱ تا جریان روحانیت بود و آقای موسوی اردبیلی قرار بود شرکت کند اما پشیمان شده بود و به من گفتند اگر شما شرکت نکنید مجبوریم صندلی روحانیت را خالی بگذاریم. من شرکت کردم و زمانی هم که رسیدم چند نفر صحبت کرده بودند و با آقای رجوی در آن میزگرد هم مباحثه شدم!

 

در دادگاه تقی شهرام، وکیل او نیز حضور نداشت، علت عدم حضور او چه بود؟

برای آن دادگاه آقای لاهیجی را برای وکالت تقی شهرام معرفی کرده بودند و آقای محمدی گیلانی همزمان که فرایند امتحان از او را می‌گذراند تا بگوید که می‌تواند شرکت کند یا خیر من هم حضور داشتم. آن موقع عصبی بودم و به نظرم برخورد خوبی نداشتم و با تندی با او صحبت کردم. الان به نظرم می‌رسد که اگر لاهیجی در دادگاه شرکت می‌کرد ایرادی نداشت. البته تصمیم را آقای گیلانی باید می‌گرفت. الان مواضع آن زمان خودم را نمی‌پسندم چون در داستان قضاوت فرد باید خود را از احساسات مثبت و منفی خالی کند اما من نمی‌توانستم، بنابراین بداخلاقی‌هایی داشتم.

  • نویسنده : امیرحسین جعفری
  • منبع خبر : روزنامه شرق، شنبه ۹ مُرداد ۱۴۰۰، شماره ۴۰۶۲، ص ۴