بررسی و ارزیابی کتاب «بازسازی و سازندگی (خاطرات سال 1368 هاشمی رفسنجانی) / بخش اول»

مقدمه

نوشتن خاطرات روزانه در بین سیاستمداران بسیاری از کشورها وجود داشته و دارد و آنها سعی می‌کنند در زمان مقتضی و با چاپ این خاطرات، به تاریخ‌سازی و بیان وقایع مهم در کشورشان بپردازند. در جمهوری اسلامی نیز آقای هاشمی از کسانی است که از سال ۱۳۶۰، خاطرات خود را به‌صورت روزنوشت به رشته تحریر درآورده و در ده سال گذشته سعی نموده با چاپ این خاطرات، به بیان مسائل تاریخ جمهوری اسلامی از نگاه خود بپردازد.

سال ۱۳۶۸، در نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از سال‌های بسیار سرنوشت‌ساز و حساس بوده و آبستن حوادث تلخ و شیرینی برای نظام جمهوری اسلامی بوده است؛ عزل آقای منتظری از قائم‌مقامی رهبری، رحلت امام خمینی (ره) و انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری، بازنگری قانون اساسی و انتخابات پنجم ریاست‌جمهوری همگی در پنج‌ماه نخست این سال اتفاق افتاده است. مکتوبات و اسناد به‌جامانده از این دوره، می‌تواند کمک شایانی در تبیین این سال پرمخاطره به محققان و تاریخ‌نویسان انقلاب اسلامی بکند. خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی در سال ۶۸ که با عنوان «بازسازی و سازندگی» و به‌صورت روزشمار چاپ شده است، یکی از این اسنادی است که بایستی در بوته نقد قرار بگیرد و نقاط ضعف و قوت آن برای خوانندگان آن، مشخص شود. این نوشتار در پنج بخش تنظیم شده است؛

۱. مباحث مربوط به شخصیت آقای هاشمی و خانواده‌اش.

۲. عملکرد دولت آقای هاشمی در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی.

۳.ارتباطات و تعاملات آقای هاشمی با دیگر اشخاص.

۴. مطالب حاشیه‌ای مطرح شده در کتاب.

۵. نتیجه‌گیری

 

بخش اول: شخصیت هاشمی و خانواده‌اش

۱. مبانی عدالت اجتماعی در شخصیت هاشمی و از نگاه خودش

روایت زندگی و تفکرات آقای هاشمی هرچند ممکن است طولانی باشد و در چند جمله یا صفحه مختصر نتوان آن را تبیین کرد، اما ایشان در ابتدای کتاب سعی دارند نحوه شکل‌گیری تفکرات خود درباره عدالت اجتماعی را به نحو اجمالی بیان کنند.

ایشان از دو مبنای فکری و احساسی برای شکل‌گیری تفکرات خود درباره عدالت اجتماعی نام می‌برند؛ مبنای فکری ایشان، تفکرات و مکتوبات ایشان – به‌ویژه کتاب «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار» و کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» است. این دو کتاب که قبل از انقلاب و در جو خفقان دوران طاغوت نوشته شده است، بیانگر

جهت‌گیری فکری و ذهنی آقای هاشمی است. مبنای احساسی زندگی آقای هاشمی را نیز می‌توان در وجود بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌ها و ظلم‌های قبل از انقلاب در کشور و در نظام بین‌الملل دانست.

این مطالب که در صفحات ۲۰-۱۸ کتاب درج شده است، نوعی مقدمه‌چینی برای ورود به خاطرات سالی است که آقای هاشمی وارد عرصه اجرایی کشور می‌شوند و ایشان سعی می‌کنند با این مقدمه خود را شبیه امیرکبیر، یک مصلح و سازنده بسیار اثرگذار نشان دهند؛ در خلال همین مباحث است که گاهی طعنه و کنایه‌هایی به مسئولین فعلی و رقیبان می‌زنند و آنان را مورد نقد غیرمنصفانه قرار می‌دهند؛ ایشان در صفحه ۲۱ کتاب می‌گوید: «دفتر امور زنان هم به مسئولیت خانم شهلا حبیبی، کار را شروع کرد و مطالب خطبههای جمعه من در مورد حقوق و شخصیت زن، چراغ راهش بود. در دوران‌های بعد، ترفیع سازمانی هم گرفت و باید از خدمات این نهاد هم تشکر کرد؛ اگرچه مرتجعانی هم بودند و هستند که به اسم اسلام مظلوم، کارشکنی کرده و می‌کنند». اینکه انسان مخالفان خود را – صرف‌نظر از هرگونه عقیده‌ای – مرتجع بنامد، غیر اخلاقی و به دور از رعایت تقوای در سخن است. مگر اینکه به صراحت بیان دارد که چرا و با کدام استدلال، اعمال مخالفان وی مصداق ارتجاع محسوب می‌شود. یا در صفحه ۲۲ می‌گویند: «می‌دانید و می‌دانیم پایه توسعه هر کشور و ملت، توسعه انسانی و علمی است و به همین جهت در سند چشمانداز بیست‌ساله توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام توسعه دانش‌محور مورد توجه است و صد حیف که امروز کسانی مسئولیت اجرایی را با شعار عدالت گرفتهاند که در جهت معکوس و قهقرایی و شاید با حسننیت، اما بدون اطلاع حرکت می‌کنند». در این فراز، بی‌انصافی‌ها و تهمت‌هایی را ملاحظه می‌کنیم که دور از شأن آقای هاشمی و به دور از عدالت است. اینکه انسان خود را مبرا از هرگونه عیب و نقص بداند و بقیه را متهم به بی‌اطلاعی و بدون علم حرکت کردن و حرکت در جهت خلاف عدالت بداند، تهمت‌های سنگینی است که به راحتی نمی‌توان به مسئولان اجرایی کشور نسبت داد.

 

۲. تعریف و تمجید از خود

تلاش و کوشش در راه انقلاب و زحمت کشیدن برای این آرمان جهانی، باید همراه با اخلاص باشد و هنگامی‌که اندکی غرور و یا خودبینی در وجود ما رخنه کند، شکست این نهضت آغاز می‌شود. مسئولین و مدیران نظام در این رابطه بایستی مراقبت بیشتری داشته باشند و سعی کنند از تعریف و تمجیدهای غیرضروری نسبت به خود پرهیز داشته باشند، اما آنچه در این کتاب مشاهده می‌شود در بسیاری از موارد، غیر از آن چیزی است که گفتیم. در صفحه ۲۳ کتاب آمده است: «روحیه کویرنشینی خود من، عامل مهمی بود در تجهیز امکانات. معلوم است که فرزندان کویر، خیلی بهتر و بیشتر از مردم مناطقی مثل شمال و غرب و جنوب غرب کشور، قدر آب را می‌دانند».

یا در صفحه ۲۶۰ کتاب آمده است: «در گزارش‌ها مسائل لبنان در صدر است و نقش من در آرام کردن بحران و امید به ایران در حل مشکل سهم بالایی دارد». یا در صفحه ۶۲۸ آمده است: «اگر کسی وجود داشته باشد که به این انقلاب وفادار باشد و سابقه زندان رفتن هم داشته باشد، یکی از آنها منم، زیرا لااقل هویت خود را نمی‌خواهم فراموش کنم».

اما آنچه از سخنان و سیره امیرالمؤمنان (ع) برداشت می‌شود، کاملاً خلاف این سخنان است. حضرت، در نامه ۵۳ که به‌عنوان عهدنامه مالک اشتر معروف شده است، می‌فرمایند: «از خودپسندى و تكیه بر آنچه تو را آلوده به خودپسندى كند و از علاقه به ستايش و تعريف مردم بر حذر باش، زيرا اين حالات از مطمئن‌ترين فرصت‌هاى شيطان است تا نیكي نيکوكاران را نابود كند».

همچنین سیره و سخنان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری نیز مطابق با سیره حضرت علی (ع) است و در بسیاری از موارد خلاف تعریف و تمجیدهای مطرح شده از سوی آقای هاشمی است؛ برای نمونه یکی از سخنان معروف حضرت امام در سال ۵۹ و در پیامی به مناسبت روز قدس را در اینجا ذکر می‌کنیم: «هى نگويد من، بگويد: مكتب من. هر وقت مى‌گوييد، «مكتب من» بگوييد. از پيغمبرها بشنويد اين مطلب را. از اولياى خدا تعليم بگيريد كه هميشه دنبال مكتب بوده‌اند، نه دنبال خودشان؛ نه خودشان زرق و برق دنيایي داشته‌اند و نه اينقدر توجه به نفسْ داشتند كه من چه كردم و من چه كردم. خير، اين حرف‌ها نبوده. از آنها بايد تعليم بگيريم و آدم بشويم».

 

۳. رفاه‌طلبی

یکی از مهم‌ترین معارفی که پس از انقلاب مطرح و توسط حضرت امام، احیاء شد، بحث ساده‌زیستی مسئولان و در حد ضعیف‌ترین افرادِ جامعه زندگی کردنِ آنان است. این موضوع توسط مقام معظم رهبری نیز بارها مورد تأکید قرار گرفته است و ایشان در سیره شخصی خویش سعی می‌کنند اصول ساده‌زیستی را رعایت کنند. این اصل در زندگی آقای هاشمی کمتر دیده می‌شود و در بسیاری از سطور کتاب، نشانه‌هایی از تجمل و هزینه‌های غیرضروری از سوی آقای هاشمی و خانوده‌اش دیده می‌شود. برای نمونه چند فراز از خاطرات را که در این مورد است، نقل می‌کنیم.

در صفحه ۲۰۷ خاطرات آقای هاشمی آمده است: «عصر برای اولین‌بار در سال جاری از استخر کوچک خانه استفاده کردم». هرچند این کار حرمت و مشکلی ندارد، اما از ساده‌زیستی نیز به دور است که کسی در خانه‌اش استخر داشته باشد.

یا در صفحه ۳۳۲ آمده است: «یاسر آمد. خواست که سیدمهدی، پسر موسوی خوئینی‌ها از دانشگاه صنعتی شریف به دانشگاه تهران منتقل شود که با هم باشند». هرچند در این قسمت، نویسنده سکوت می‌کند و نتیجه درخواست پسرش معلوم نمی‌شود، اما همین که پسران آقای هاشمی توقع داشته‌اند که پدرشان، نسبت به یک امر به این کوچکی دخالت کند، نشان‌دهنده این است که آنان به‌دنبال استفاده از اعتبار پدر برای رسیدن به اهداف خود بوده‌اند.

یا درباره تفریح فرزندان آقای هاشمی باید گفت که آنها اغلب به‌دنبال تفریحات گران و تجملی بوده‌اند که برخی از آنها در این کتاب نقل شده است؛ در صفحه ۲۹۸ آمده است: «فرمانده و جانشین دانشکده پرواز نیروی هوایی آمدند. به‌خاطر تعلیم خلبانی به مهدی و یاسر در چند روز گذشته که امروز مرحله ابتدایی آن پایان یافته از آنها تشکر کردم». یا در صفحه ۴۱۱ آمده است: «یاسر نیز تب دارد و اخیراً در تمرین چتربازی به زمین افتاده و دستش آسیب دیده است». نکته قابل توجه این است که آموزش چتربازی و خلبانی توسط پسران آقای هاشمی درست بعد از جنگ اتفاق افتاده و بهتر بود که این آموزش‌ها در جنگ می‌بود و در خدمت نظام جمهوری اسلامی!

در صفحه ۴۳۹ آقای هاشمی که از درد چشم رنج می برده است، اینگونه می‌نویسد: «خانم دکتر منصوریان که همراه فاطی بود، قطرهای تجویز کرد. شوهرش دکتر ابوسعیدی آمد و قرص‌هایی ضد حساسیت آورد. سپس دکتر جزایری همراه دکتر آقای هاشمی، رئیس شورای پزشکی آمد. قطره‌های ضد حساسیت تجویز کردند. آخر شب دکتر احمدیان آمد و احتمال ویروس یا باکتری را هم داد». تمامی این پنج دکتر طی کمتر از نصف روز به بالین آقای هاشمی آمده‌اند!

 

۴. خانواده هاشمی در سفرهای استانی

یکی از نکاتی که در کل کتاب تکرار می‌شود، شرکت کردن خانواده آقای هاشمی در سفرهای داخلی و خارجی ایشان است. در برخی سفرها – علی‌رغم برنامه فشرده و کارهای بسیار زیاد باز هم حضور خانواده آقای هاشمی را می‌بینیم. این حضور حتی در برخی موارد باعث تأخیر در برنامه‌های سفر و تلف شدن وقت مسئولین و خود آقای هاشمی – به‌عنوان رئیس‌جمهور یا رئیس مجلس می‌شود. در صفحه ۵۸ کتاب آمده است: «ساعت سه و نیم بعد از ظهر از فرودگاه مهرآباد به همراه جمعی سپاهی و ارتشی و نماینده و محافظان و همچنین عفت، فاطی، مهدی، سارا و خانم‌ها مطهری، عراقی، نقاش و علم‌الهدی به سوی دزفول پرواز کردیم». یا در صفحه ۷۱ آمده است: «مصاحبه رادیو و تلویزیونی درباره نتایج سفر نمودم. عفت و همراهان نرسیده بودند، مقداری معطل شدیم. غروب رسیدند».

  • منبع خبر : پایگاه تبیینی و تحلیلی جریان شناسی «دیده بان»