در همین ابتدا از روزهای نوجوانی و همنشینی با برادرتان حاج حسن برایمان بگویید.
حاج حسن خیلی علاقه به ورزش و فوتبال داشت. حسن مثل همه مردم در قبل از انقلاب مدرسه میرفت و فوتبال بازی میکرد. وقتی من خادم مسجد شدم و بچهها به مسجد آمدند شرایط ما متفاوت شد. خاطرم هست یکبار آیتالله لواسانی، امام جماعت مسجد گفت برو به برادرت حسن بگو به نماز جماعت بیاید. من رفتم حسن را از زمین بازی فوتبال آوردم و حاجآقا گفت حسن جای تو در نماز جماعت خالی است. دو برادر شهیدم علی و حاج حسن در مسجد رشد پیدا کردند. ما در ایام محرم مرتب میرفتیم هیئت بنیفاطمه و فاطمیون. حاج حسن میگفت پوست و استخوان ما باید با ذکر و یاد امام حسین (ع) شکل بگیرد. میگفت ما باید همیشه در هیئت باشیم. شهید بروجردی همسایه ما بود و برای اقدامات انقلابی یک گروهی را تشکیل داده بود. در زمان انقلاب حاج حسن ۱۷ سال داشت و همان موقع نارنجک دستساز میساخت. نارنجکهای حاج حسن را ما به مناطق دیگر هم میفرستادیم و در زمان انقلاب این نارنجکهای دستساز بسیار مؤثر بود.
پس از نوجوانی علاقه زیادی به ساخت نارنجک داشت؟
بله، خاطرم هست ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ حکومت نظامی بود. حاج حسن با همین نارنجکهای دستی کار را جلو برد. رفتیم میدان ژاله. آنجا تسلیحات شاه بود و یک دیوار خیلی بلندی داشت. نارنجکها را جلوی دیوار منفجر کرد و دیوار فرو ریخت. مردم ریختند و تسلیحات را گرفتند و بردند. حاج حسن این سلاحها را برد میدان امام حسین و زمانی که تانکهای شاه رسیدند با نارنجکهای دستساز جلوی تانکها را گرفت. در کل میتوانم بگویم که با آنکه جوان پر انرژی و فعالی بود و حتی تیپ و لباس پوشیدنش هم مثل جوانهای آن دوره بود اما روحیه انقلابی و عشق به امام حسین (ع) همیشه در وجودش میجوشید، تا جایی که به گفته خودش عشق به امام حسین (ع) ناجی زندگیاش شد و همین حسینیه که در آن هستیم را بر اساس خوابی که دیده بود بنا کرد.
چه جالب! این حسینیه را خود شهید بنا کرده؟
بله! یک روز حاج حسنآقا آمدند منزل ما که خدمت مادر برسند. گفتند مادر، من دیشب خواب دیدم که از این دنیا رفتهام و دو ملک غضبناک هم بالای سر من هستند. از من پرسیدند که چه با خودت آوردهای؟ تمام القاب سردار، آیتالله، دکتر و اینها دیگر تمام شد. در آن عالم وحشت قبر هیچچیزی به ذهن من نرسید. پدر موشکی ایران با پنجاه اختراع و این همه سوابق، گفتند هیچی یادم نمیآمد. تنها جملهای که یادم آمد این بود که من عزای آقا اباعبدالله (ع) را اقامه و بر حسین گریهها کردم. یکی از این دو ملک سینه من را بوسید و آن یکی گفت بوی حسین میدهی. قبر باز و روشن شد. بوستانی جلوی روی من آمد. انالحسین مصباح الهدی و سفینه النجات، جای من را در بهشت مشخص کردند که کی و چگونه شهید میشوم. گویا در این خواب اسراری را به حاج حسن گفته بودند. دست من را گرفت و گفت محمد با تو کار دارم. ما از طبقه بالا که خدمت مادر بودیم به پایین آمدیم. یک زیرزمین و آبانباری آنجا بود که حاج حسن گفت اینجا باید تبدیل به حسینیه و اقامه عزای آقا اباعبدالله (ع) شود. مهندس بود و خودش طراحی کرد و هزینههایش را هم داد. یادم است که حقوقش را تازه گرفته بود و یکسری پاداش هم گرفته بود. همه را نقدی داد و ما زیرزمین را حسینیه کردیم. موقع افتتاح حسینیه دیگر خودش نبود!
دورتادور این حسینیه که خانه پدری شهید هم محسوب میشود تصاویر دیدار رهبری از اینجاست. از این دیدار برایمان بگویید.
حدود ۴ سال پیش مقام معظم رهبری شنیدند که مادرم کسالت دارند، بدون اطلاع قبلی برای عیادت از مادرم تشریف آوردند. خیلی خوشحال شدیم. این عکس هم که میبینید از حضور مقام معظم رهبری است. همین که وارد شدند اول چشمشان به عکس علی افتاد. فرمودند که ظهر عاشورا در اوایل جنگ بود که من و شهید چمران وارد سوسنگرد شدیم. نخستین شهید مدافع سوسنگرد علی شما بود! خیلی برای ما جالب بود که آقا فرمودند پیکر علی شما را من جمع کردم. این اتفاق برای ۴۰ سال پیش است و آقا خاطرشان مانده است. برادر کوچک ما علی ظهر عاشورا در ۱۸ سالگی به شهادت رسید.
در همین دیدار ایشان فرمودند میخواهم خاطرهای از شهید طهرانی مقدم بگویم که تا حالا نگفتهام: یکبار حاج حسن دست ما را گرفت و به بندرعباس برد. آنجا سوار قایق شدیم و به وسط آب رفتیم. بعد دیدیم یکهو یک موشک از وسط آب بیرون آمد. من با تعجب به حاج حسن گفتم قضیه این موشک چیست؟ گفتند مگر شما نگفتید اگر روزی لازم شد ناوهای متجاوز را بزنید. آن روز حاج حسن با اشاره به اینکه برخی کشورهای حوزه خلیج فارس، دست دوستی به دشمنان عدل و انصاف و بشریت دادهاند، گفته بود: این موشکها تیر غیب هستند که معلوم نیست از کجا میآیند، ولی آنجایی که باید، میروند.
برگردیم به سالهای اول جنگ. چطور مسیر تجهیز تسلیحات نظامی برای ایران به همت شهید طهرانیمقدم هموار شد؟
پرپر شدن مردم ایران زیر بمباران موشکی و حملات بعثیها، حاج حسن را ترغیب کرد در پاسخ به این کشتار مردم و حمله به نوامیس، سیستم دفاعی کشور را مجهز کند. گفتند باید یک توپخانه مجهز و سیستم موشکی جنگی داشته باشیم. خیلیها به او خندیدند و گفتند توپت کو؟ آموزشت کو؟ امکاناتت کو؟ حسنآقا آن زمان ۲۰ سال داشت و خیلی لاغراندام و نحیف بود. ایشان با اقتدار ایستاد و سمت دشمن را نشان داد و گفت توپخانه ما آن طرف هستند. اتفاقاً هفته بعد طی عملیاتی یک گردان توپخانه سالم را به غنیمت گرفتیم. این شد پایه توپخانه سپاه. حاج حسن همیشه دور را میدید. در زمان جنگ ما مشکل سیم خاردار داشتیم و کشورهای خارجی به ما سیم خاردار نمیدادند. حاج حسن گفت ما میتوانیم باید بتوانیم.
ساخت تجهیزات نظامی به تخصص و آموزش نیاز دارد. آموزشها به چه صورت بود؟
قبل از انقلاب تعدادی از بچههای انقلابی برای مبارزه با رژیم ستمشاهی به فلسطین، لیبی و کشورهای مختلف میرفتند. از آن زمان ارتباط ما با لیبی و قذافی برقرار بود. تعداد محدودی موشک از لیبی گرفتیم. حاج حسن گفتند باید یکی از این موشکها را مهندسی معکوس کنیم. چون بالاخره این تعداد تمام میشود و ما باید بتوانیم خودمان تولید کنیم.
این اقتدار موشکی که امروز داریم از یک مهندسی معکوس و بدون آموزشهای آکادمیک شروع شد؟
دقیقاً! آن زمان آقای رفیقدوست وزیر سپاه بود و هماهنگ کرده بود که از لیبی موشک وارد شود. او به حاج حسن گفت به یک شرط یک موشک را برای مهندسی معکوس میدهم و آن اینکه اگر شهید شدی مرا شفاعت کنی. حاج حسن همان زمان به حاج محسن قول داد. ما موشک را باز کردیم و گفتیم نهایت ۲۰۰ قطعه داخل آن است و خودمان میسازیم. دیدیم بالای سههزار قطعه در ساخت آن بهکار گرفته شده. حاج حسن گفت مشکلی ندارد ما میتوانیم. معتقد بود که نباید به خارجیها متکی باشیم. با دست خالی در زمان تحریم جنگ با وجود مشکلات اقتصادی ایستاد و موفق شد این موشک را تولید کند. ما در زمان جنگ توانستیم بهترین موشک را تولید کنیم که بهتر از موشکهای صدام بود و علیه حملات بعثیها استفاده کردیم.
بعد از جنگ چطور؟
حاج حسن آینده را میدید و میگفت دشمنان ما که تمام نشدهاند. ما باید آماده باشیم. شعارش همیشه این آیه قرآن بود که وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه. (در برابر دشمنان هر قدر توانایی دارید از نیرو و قدرت آماده سازید.) بهعبارتی یعنی در انتظار نمانید تا دشمن به شما حمله کند و آنگاه آماده مقابله شوید، بلکه از پیش باید به حد کافی آمادگی در برابر هجومهای احتمالی دشمن داشته باشید. همین آیه از سوره انفال روی آرم سپاه هم نوشته شده است. شهید طهرانیمقدم شروع کردند به ساخت موشک با سوخت جامد که از ابداعات خودش بود. تصویر توضیح دادن حاج حسن به مقام معظم رهبری درباره سوخت جامد موشکها هم معروف است. وقتی حاج حسن سوخت جامد را تولید کرد مقام معظم رهبری تشریف آوردند و بازدید کردند.
این سوخت جامد چه مزیتهایی نسبت به سوختهای قبلی داشت؟
در موشک سوخت مایع، ۲ نوع مایع باید با هم مخلوط شوند تا فرایند پرتاب موشک کار کند. اما این فرایند حدود ۸ ساعت طول میکشد که در این ۸ ساعت ممکن بود هدف تغییر کند. از طرفی جابهجایی آن خطرناک بود. حاج حسن از همان زمان به فکر این بود که سوختی ابداع کند که این مشکلات را نداشته باشد. سوخت جامد مزایای زیادی دارد؛ نیاز نیست که چند تا مایع را مخلوط کنند، جابهجایی آن خطرناک نیست و ماندگاری زیادی دارد و میتواند سالها در داخل موشک آماده شلیک باشد. موشکهایی که در حمله به اسرائیل استفاده شد از همین موشکهای سوخت جامد بود.
وقتی مقام معظم رهبری از سازمان خودکفایی سپاه بازدید کردند این جمله معروف را فرمودند که اگر اسرائیل کوچکترین غلطی بکند حیفا و تلآویو با خاک یکسان میشوند. این جمله را هم حاج حسن همینطوری نگفت که روی قبرم بنویسید که اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند. جمله صحیحتر آن این است که ابداعات حاج حسنآقا بالاخره اسرائیل را نابود میکند. آنچه چند روز پیش در عملیات وعده صادق اتفاق افتاد محصولات و امکانات دمدستی ما بود که به نوعی آزمایش کردیم. ما هنوز از شهاب ۳، هایپرسونیک و فتاح که برد ۲۰۰۰ کیلومتری دارد استفاده نکردهایم. ما یکسری تولیدات اولیه را آزمایشی در یک عملیات بهعنوان وعده صادق در پاسخ به شرارتهای صهیونیستها استفاده کردیم.
در حملات موشکی ایران به اسرائیل بارها تأکید شد که این یک تنبیه است و فقط به مراکز نظامی که علیه ایران اقداماتی داشتند حمله شده است. این حساسیت که بسیار تأکید میشود مردم غیرنظامی هدف موشکها نباشند همیشه دغدغه حاجحسن بوده است. اگر از ایشان خاطرهای در این زمینه دارید برایمان تعریف کنید.
خاطرم هست نخستینبار که میخواستیم پاسخ شرارتهای صدام را داده و موشکی شلیک کنیم حاج حسن به سجده رفت و از خدا خواست که این موشک را طوری هدایت کند که فقط به مراکز حساس نظامی صدام برخورد کند. میگفت خدایا ما برخلاف صدام، قصد نداریم زن و بچه مردم و غیرنظامیان را با موشک بزنیم، خودت این موشک را هدایت کن که کوچکترین آسیبی به مردم نرسد. دغدغه حاج حسن در زمان جنگ همین بود و ما هیچ وقت مراکز غیرنظامی عراق را نزدیم، درحالیکه صدام نامردانه مراکز غیرنظامی را هدف قرار میداد.
پاسخ حاج حسن به ژنرال روسی
زمانی که حاج حسن برای تهیه یکسری موشک به روسیه رفته بود، ژنرال روسی خطاب به او گفته بود مثل شما مثل تشنه در بیابان است، بنابراین ما شرایط برای دادن موشک را تعیین میکنیم. او در جواب گفته بود همچنان که زیر بار ذلت غرب نرفتیم زیر بار تحمیل شرق نیز نخواهیم رفت. خودمان موشک میسازیم و فرداها شما میآیید و از ما موشک خریداری میکنید.
حیدر!
یکبار حاجحسن مشغول تست اولیه یک موشک بود که موشک در داخل خودش منفجر شد و پوسته آن به یکی از کوههای اطراف محل آزمایش اصابت کرد که وقتی به طرف آن رفتیم و پوسته را برداشتیم دیدیم روی دودههای پوسته موشک کلمه حیدر حک شده بود. همان شب حسن در خواب میبیند که یک مرد نورانی از او علت ناراحتیاش را میپرسد و حسن نیز انفجار موشک را تعریف میکند. این مرد در جواب، مکان اتصالی را میگوید. وقتی حسن نام این مرد را میپرسد در جواب اسم حیدر را میشنود. فردای آن روز حسن برای بازبینی موشک منفجر شده به محل میرود و متوجه میشود همان محلی که آن مرد گفته است دچار اتصالی شده بود.
- نویسنده : الناز عباسیان
- منبع خبر : روزنامه همشهری



Wednesday, 29 October , 2025