یادم هست [اکبر] گنجی در جایی سخنرانیای درباره حضرت امام (ره) کرد که خیلی تند بود. نوار سخنرانی را به ما دادند و متن آن را پیاده و چاپ کردیم. این آدم ترسید و زنگ زد که مرا بهخاطر این حرفها میکشند. گفتم: «بالاخره این حرفها را زدی یا نزدی؟» گفت: «نزدهام». گفتم: «نوار سخنرانیات موجود است». گفت: «اصلاً زده باشم، باید منتشر شود؟» گفتم: «تو این حرفها را در جمع عمومی زدهای». گفت: «الان مرا میکشند؟» گفتم: «نترس. آن کسی که باید به این حرفها غیرت نشان بدهد ما هستیم. آن کسی هم که خبرش را منتشر کرده است ما هستیم. تکذیب کن، ما منتشر میکنیم». گفت: «واقعاً منتشر میکنید؟» گفتم: «با همان فونت و همان اندازه مطلبی که گفتهای». علیه ما جوابیهای نوشت که خیلی هم توهینآمیز بود، ولی چاپ کردیم. حتی خود آنها از منظر روشهای کاری میگفتند اینها با ما جوانمردانه مبارزه میکنند. بهخاطر همین از «مهاجرانی» گرفته تا «عبدی» و غیره، بهرغم اینکه گفتگوی چالشی تند هم میشد، حاضر بودند با نشریه ما گفتگو کنند؛ ولی با خیلی از نشریات جناح راست حاضر نبودند حرف بزنند.
جالب است بدانید که بعد از بسته شدن «شلمچه» دیداری با حضرت آقا کردیم. این را هم برای اولینبار دارم نقل میکنم. در مورد تعطیلی شلمچه بغض کردم و گفتم: «آقا! هم جناح راست، هم جناح چپ و هم بعضی از بچه حزباللهیهای تریبوندار و مداحها به ما فحش میدهند». آقا گفتند: «همین خوب است». گفتم: «چرا آقا؟» گفتند: «این یعنی استقلال. اگر دیدی یک جناح دارد از تو انتقاد میکند و جناح دیگری دارد تعریف میکند، بدان به یک سمت وابسته شدهای، اما وقتی همه دارند شما را میزنند، این یعنی استقلال و من همین را میپسندم، یعنی دفاع جانانه از اصول انقلاب، بدون رودربایستی از کسی» بعد از این صحبت، دیگر هیچوقت نه حمایت مادی از کسی خواستم نه معنوی. و نه وقتی «شلمچه» را بستند، از کسی خواستم آن را از توقیف دربیاورد.
یادم هست اوایلی که لوگوی جبهه را طراحی کرده بودم، یک مین وارونه روی آن بود. بزرگی گفت مین را بردار. پرسیدم چرا؟ گفت مین نامردی است. زیر خاک است. دشمن آن را نمیبیند. ما باید علنی مبارزه کنیم. شما باید توپخانه نظام و انقلاب برای دشمن باشید. آن موقعی که همه میگفتند مخالف «هاشمی» دشمن پیغمبر (ص) است و الان البته «هاشمی»کُشان باب شده، یادم هست در سال ۶۹ بهخاطر وزارت ارشاد و نشریه فاراد و… جلوی «هاشمی» در نماز جمعه اعتراض کردم، دولت همین آقای «هاشمی» که دم از آزادی و ضدیت با سانسور میزند، دوازده شب آمدند و محله ما را محاصره کردند و مرا برداشتند و بردند. که چه؟ در نماز جمعه شعار دادی! با تروریستها اینجوری رفتار نکردند که تو را بردارند ببرند و با لباس راهراه در همین موزه عبرت در زندان انفرادی هفت هشت ده روز نگهات دارند. بعد هم دوربینها را جلوی تو کار بگذارند و بگویند چرا این کار را کردی؟ بعد تو بگویی که آقا! خود شما علما اینها را به ما یاد دادید. خودتان قبل از انقلاب میگفتید امر به معروف نسبت به مردم و نسبت به حاکمیت. امر به معروف که فقط این نیست که بروی در خیابان و به دختر مردم بگویی مویت پیداست. حزباللهی تا وقتی برای اینها قابل تحمل است که در خیابان ولیعصر به بدحجاب گیر بدهد، ولی وقتی فلش به سمت خودشان برگردد، لباس راهراه تنت میکنند و تو را به زندان توحید هم میبرند و نشریهات را هم م یبندند. اگر «شلمچه» را اصلاحطلبها بستند، «جبهه» را همین آقای «مرتضوی» بست. تصور کن که حضرت آقا اردیبهشت ۷۹ بحث پایگاههای دشمن را مطرح کردند و اینها هم آمدند ۱۵-۱۰ تا نشریه زنجیرهای را بستند. بعد یک روز آقای «مرتضوی» که قاضی دادگاه مطبوعات بود، ما را خواست و گفت باید نشریه شما را ببندیم. پرسیدم چرا؟ خلاصه منظورش این بود که ۱۵-۱۰ تا از آن طرفیها را بسته است و یکی را هم باید از این طرف ببندد. گفتم خب! میخواهی ثابت کنی قوه قضائیه بیطرف است؟ برو «کیهان» را ببند، برو «رسالت» یا «یالثارات» را ببند. چرا ما را میبندی؟ چرا هر وقت میخواهید ثابت کنید مستقل هستید، سر ما را میبرید؟
در جشنواره سینماییشان هم همین کار را میکنند. میگویند یکی از آن طرفیها را میزنیم. یکی هم از این طرفیها را بزنیم که بگویند اینها فقط آن طرفیها را نمیزنند. ما شدهایم مرغ عزا و عروسی!
من هم البته گفتم ما که نیامدهایم روزنامهنگار بمانیم که بروم التماس کنم بیایید آن را باز کنید. «دهنمکی» اگر «دهنمکی» است بهخاطر این تفاوتهاست.
این را هم برای اولینبار میگویم. در سال ۸۴، انتخابات احمدینژاد و هاشمی که شد، همان کسانی که نشریه «جبهه» را توقیف کردند، آمدند و آن را باز کردند و به من گفتند بیا نشریه را دربیاور و علیه هاشمی هم حرف بزن، اما این کار را نکردم. من منتقد سرسخت «هاشمی» هستم، ولی بازیچه کسی نمیشوم.
- نویسنده : مهدی آذرپندار
- منبع خبر : ماهنامه رمز عبور، سال اول، شماره 2، اردیبهشت 1393



Wednesday, 29 October , 2025