۱۷ شهريور ۱۳۵۷
امروز صبح با اردشير پسر ۶ سالهام درحالیکه در پیادهروی غربى خيابان پهلوى [ولیعصر]، حولوحوش محموديه قدم میزدیم، آقاى مهندس مهدى بازرگان را ديدم كه از تهران به طرف شميران مىرفت. با ايشان سلام و علیک كردم و درباره سروصداى شهر و تیراندازیها پرسيدم. گفت كه دليل آن را نمیداند. پرسيدم چه بايد كرد؟ پاسخ داد: بايد نزديك رفت و از جريانات آگاه شد. پيشنهاد كردم كه آيا به همكارى من احتياج دارند؟ گفت: بله، البته بهشرطىكه كارهاى بازرگانیات را كنار بگذارى. قول دادم.
صبح امروز در ميدان ژاله عدهای تظاهرات كرده بودند و در نتيجه درگيرى با افراد نظامى عدهای از مردم كشته و زخمى شده بودند. از ساختمانى كه منزل مسكونى من در آن واقع است منظره شهر تهران پيدا است و دود آتش ميدان ژاله قابل رؤيت است. پس از صحبت با مهندس بازرگان تصميم گرفتم كه از فردا به ايشان كمك كنم، به همين خاطر دفترم را به محل ترجمه مجلات و روزنامههای خارجى تبديل كردم و با كمك همكارانم در دفتر آنها را ترجمه كرده تا پس از ترجمه فارسى، آنها را براى آقاى بازرگان و چند نفر ديگر بفرستم.
مهرماه ۱۳۵۷
از ۱۷ شهريور به بعد، روزها به دفتر مهندس بازرگان مىروم و در ملاقاتها و مصاحبهها غالباً در كنار ايشان هستم. حرکتهای مبارزهجویانه مردم در تهران هر روز وسیعتر و اعتصابات هم هر روز گستردهتر میشود. در برخوردهاى در خيابان شاهرضا [انقلاب] و «ايرفرانس» خيابانى عدهای تير میخورند و مجروح مىشوند. دفتر من در ساختمان در نزديكى ميدان فردوسى قرار دارد. تظاهرات هر روز در اين خيابان كه دانشگاه تهران نيز در آن قرار دارد، ادامه دارد و ما از روى بام دفتر جريانات خيابانى را نظاره مىكنيم. هیچکس نمیداند كه نتيجه كار چيست و به كجا خواهد كشيد.
من براى رسيدگى به كارهاى دفترم در اين ماه به اروپا رفتم و در پاريس با استفاده از فرصت براى ديدن آيتالله خمينى به نوفللوشاتو رفتم. با ابراهيم يزدى نيز كه از مشاوران آيتالله است ديدار كردم و او مرا به حياط كوچك ديگرى كه آيتالله در آنجا مینشیند، برد و به ايشان معرفى كرد. از تهران پرسيدند، گفتم هر روز زدوخورد و تيراندازى هست و هر روز دامنه تظاهرات بيشتر میشود. در اين جلسه آقاى مادرشاهى هم حضور داشت، ايشان هم اوضاع تهران و مشهد را براى آيتالله شرح میداد. از صحبتها پيدا بود كه آيتالله او را از قبل میشناسد. پس از حدود نيمساعت صحبت با آيتالله، نوفللوشاتو را ترك كردم. بعدازظهر براى بازگشت به تهران به فرودگاه «شارل دوگل» رفتم. مهندس بازرگان هم كه از چند روز قبل براى ديدار و ملاقات با آيتالله به پاريس آمده بود، بين مسافران در انتظار پرواز بود. در طول پرواز با ايشان درباره حوادث تهران و شهرستانها صحبت میکردیم.
در حدود ساعت يازده شب وارد فرودگاه تهران شديم. هنگام رفتن به شهر، ايشان در يك اتومبيل جلوتر از من سوار بودند و تاكسى ما به دنبال آن. شهر حكومت نظامى بود و فقط اتومبیلهای مجاز حق عبور از خیابانها را داشتند. در زمان عبور اتومبيل مهندس بازرگان از خيابان آيزنهاور در مقابل خيابان بيمارستان هزارتختخوابی [بيمارستان امام خمينى]، اتومبيلى كه با سرعت از شمال به طرف جنوب در حركت بود با ماشين بازرگان تصادف كرد و شديداً به بدنه تاكسى ايشان آسيب وارد ساخت. من بلافاصله از تاكسى خود پياده شده و براى كمك به ايشان شتافتم. خوشبختانه فقط جراحت كوچكى در روى پيشانى ايشان به وجود آمده بود. مهندس بازرگان را به منزل رساندم بعد به منزل خودم رفتم.
آبان و آذر ۱۳۵۷
هيئتى به نمايندگى كميسيون حقوق بشر آمريكا به ايران آمده بود. مهندس بازرگان از من خواست تا به نمايندگى ايشان در جلسه حقوق بشر كه با شركت ريچارد كاتم، جان استمپل، ريچارد فالك و يك كشيش امريكايى – كه نام او را فراموش كردهام – از طرف امريكا و هيئت ايرانى شامل آقايان حسن نزيه، دكتر عبدالكريم لاهيجى، مهندس بنافتى، دكتر علیاصغر حاج سيدجوادى و احمد صدر حاج سيدجوادى در دفتر حقوق بشر در طبقه دوم ساختمان روبهروى حسينيه ارشاد برگزار میشد، شركت كنم. هدف از تشكيل اين جلسه مطرحکردن اعمال ناقض حقوق بشر در رژيم سلطنتى بود. در آخر جلسه ريچارد كاتم پيشنهاد كرد كه براى ادامه گفتگو با هيئت حقوق بشر امريكا از طريق جان استمپل اقدام كنم. مذاكرات جلسه را به اطلاع مهندس بازرگان رساندم و پيشنهاد كاتم براى تماس با حقوق بشر امريكا را طرح كردم. ايشان توصيه كرد كه تماسم را با آنها ادامه دهم.
در اوايل آذر ۱۳۵۷ مهندس بازرگان پيشنهاد كرد كه با سوليوان ملاقات كند و محل ملاقات را در دفتر من مناسب دانست. من پيشنهاد ايشان را به استمپل گفتم و سوليوان سفيركبير امريكا به اتفاق استمپل براى ديدن مهندس بازرگان به دفتر من آمدند. تلاش آقاى بازرگان و من در اين تماسها اين بود كه از سوليوان بخواهيم تا شاه را به نرمش و جلوگيرى از درگیریها وادار كند تا از کشتوکشتار جلوگيرى شود.
در اواخر آذر مهندس بازرگان از من خواست تا ملاقاتى بين ايشان و آيتالله موسوى اردبيلى با سوليوان فراهم كنم. اين ملاقات در قيطريه در منزل دكتر فريدون سحابى انجام شد. موضوع مورد بحث وادار كردن شاه به جلوگيرى از خونريزى و خرابى بود، در مورد قانون اساسى آينده ايران نيز مذاكراتى شد.
اوايل دیماه ۱۳۵۷
صبح در دفتر مهندس بازرگان بودم. دكتر يدالله سحابى هم حضور داشت. دكتر على امينى به ديدن آقاى بازرگان آمد و پيام شاه را به ايشان رساند. وى گفت: «اعليحضرت علاقهمندند تا شما يك دولت ملى تشكيل دهيد». مهندس مهندس بازرگان ضمن تشكر، پيشنهاد شاه را رد كرد. دكتر امينى پاسخ داد: «رياست شوراى سلطنت را بپذيريد». بازرگان آن را هم رد كرد. سپس دكتر امينى از دكتر سحابى خواست تا رياست شوراى سلطنت را بپذيرد. ايشان هم اين پيشنهاد را قبول نكرد.
از اوايل پاييز ۱۳۵۷، دريادار مدنى و من در جلساتى كه با حضور عدهای از زنان و مردان ملى در منازل تشكيل میشد و تعداد شركتکنندگان به حدود ۲۰ تا ۳۰ نفر میرسید، جمع مىشديم. در اين جلسات دريادار مدنى و من آخرين اطلاعاتمان را براى جمع مطرح میکردیم. جلساتى نيز در منزل دكتر سنجابى، مهندس بيانى و دكتر صديقى داشتيم. جلسه منزل دكتر صديقى به اين جهت تشكيل شد كه ما معتقد بوديم كه دكتر صديقى نبايد پيشنهاد شاه را بپذيرد. به همين دليل وقتى وارد سالن محل سكونت ايشان شديم، من به نمايندگى گروه تقاضاى خودمان را به اطلاع ايشان رساندم. ايشان پاسخ داد كه مصلحت خود را بهتر از ما میداند و دراينباره تصميم خواهد گرفت.
دیماه ۱۳۵۷
تظاهرات، آشوب و بلوا بهطور عجيبى توسعه پيدا كرده و هر روز عدهای زخمى يا كشته میشوند. ذهن ديرباور من دائماً بهدنبال هدایتکننده حوادث میگردد. در طول عمر من بهخصوص از سالهاى ۱۳۲۰ به بعد، ملت ما با عشق به آزادى به حركت درآمدهاند ولى متأسفانه ابرقدرتهاى زمان همواره سعى داشتهاند آن حرکتها را كاناليزه كرده و در جهت منافع خود از آن بهرهبرداری كنند. به همين دليل اكنون نيز كه مردم با تمام خلوص و فداكارى به ميدانذ آمدهاند ترديد دارم ابرقدرتها ما را تنها بگذارند.
من هفتهای چندبار با نماينده كميسيون حقوق بشر امريكا و دبير سياسى سفارت امريكا «جان استمپل» بنا به توصيه و راهنمايى مهندس مهدى بازرگان ملاقات مىكنم و از او میخواهم تا همه تلاش و قدرتش را بهكار بگيرد و شاه را وادار كند تا از خونريزى و ويرانى جلوگيرى كند. اعضاى سفارت امريكا اعم از سوليوان و استمپل هميشه میگویند كه آنها در امور داخلى ما دخالت نمیکنند ولى من با تجربياتى كه از كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دارم، میدانم كه آنها در اين گفتار صادق نيستند. بنابراين در هر ملاقات اين مسئله را تكرار مىكنم، چون معتقد هستم هر كس كه كشته شود ايرانى است و هرچه كه ويران و نابود شود متعلق به ايران است. پس بايد با تمام نيرو كوشيد تا از تكرار آن جلوگيرى شود.
كابينه ازهارى بالاخره سقوط كرد و عدهای از ملیون سرشناس دعوت شدهاند تا كابينه ائتلافى تشكيل دهند. بازرگان، سحابى و سنجابى عذر خواستند. دكتر صديقى هم موفق به تشكيل كابينه نشد. بالاخره شاپور بختيار پذيرفت و کابینهاش را معرفى كرد و در روز خروج شاه (۲۶ دیماه) از مجلس رأى اعتماد گرفت. شاه فرودگاه مهرآباد تهران را بدون تشريفات رسمى به اتفاق فرح به مقصد مصر ترك كرد.
ترك تهران باعث شادى بسيار و هيجان براى مردم شد. بعدازظهر همان روز روزنامه اطلاعات با تيتر درشت در صفحه اول نوشت: «شاه رفت». عدهای از مردم عكسهاى شاه را در روى اسکناسها میکندند و اسكناس بدون تصوير شاه را به يكديگر نشان میدادند. عدهای ديگر مشغول پايين كشيدن مجسمههای شاه و پدرش رضاشاه شدند. عدهای نيز شيرينى و نُقل به مردم تعارف میکردند.
پس از اعلام نخستوزیری دكتر شاپور بختيار، من به مهندس بازرگان پيشنهاد كردم كه ما بايد بختيار را وادار به استعفاء كنيم و اجازه ندهيم يك شخصيت سياسى با سابقه ملى، با حكم شاه به نخستوزیری برسد. بازرگان از من پرسيد كه چه كسى را براى اين كار بفرستيم. من با وجودى كه تا به آن روز بختيار را نديده بودم، گفتم خودم. بازرگان استقبال كرد. من توسط دكتر احمد مدنى به بختيار معرفى شدم و وظيفه خود را در اين ملاقاتها به اطلاع بختيار رساندم. او سعى میکرد مرا قانع كند كه به منظور خدمت، مسئوليت را در يك چنين دورانى پذيرفته است. استدلال من اين بود كه با شرايط فعلى او قادر نخواهد بود اهدافش را اجرا كند و بهتر است كه هرچه زودتر از مقامش استعفاء دهد. من هر روز پس از ملاقات با بختيار به ديدن مهندس بازرگان در مدرسه رفاه مىرفتم و گزارش كارم را به ايشان میدادم و رهنمودهاى ايشان را در ملاقات بعدى به كار میبستم.
استمپل در ملاقاتهاى متعدد به ما پيشنهاد مىكرد بين فرماندهان ارتش و مهندس بازرگان و دكتر بهشتى تماس برقرار شود و با هم ملاقات كنند و شوراى انقلاب هم در جريان اين تماسها بود. اولين موفقيت من در ملاقات با بختيار اين بود كه وى مهندس بازرگان را به ناهار دعوت كرد تا مسائل موجود را با مشورت يكديگر حلوفصل كند. اين ملاقات چند روز پس از شروع كار بختيار انجام گرفت و راه تماسها و ملاقاتهای بعدى را هموار ساخت.
ملاقاتى نيز بين ارتشبد قرهباغى و سپهبد ناصر مقدم و مهندس بازرگان انجام گرفت. در اين ملاقات مهندس بازرگان سعى داشت تا فرماندهان نظامى و امنيتى را قانع كند تا از برادركشى و ويرانى جلوگيرى كنند. مهندس بازرگان براى ملاقات بين قرهباغی و دكتر بهشتى تلاشهای فراوانى بهعمل آورد، ليكن من از چگونگى آن اطلاعى ندارم.
- نویسنده : عباس امیرانتظام
- منبع خبر : کتاب آنسوی اتهام، جلد اول



Wednesday, 29 October , 2025